بیانات رهبر

بیانات رهبر از اول انقلاب تا کنون(فیلم +صوت+عکس)

بیانات رهبر

بیانات رهبر از اول انقلاب تا کنون(فیلم +صوت+عکس)

مشخصات بلاگ

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان» ثبت شده است

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/23982/C/13790917_0523982.jpg

فیلم

صوت

عکس


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم
 
از تشکیل این جلسه و حضور شما جوانهای عزیز و حقیقتاً فرزندان خود من، بسیار خرسند و خوشحالم. فضا را با عطر صفای جوانی آمیخته‌اید، که بسیار هم ارزش دارد. البته در این برنامه‌ی افطارِ ما، سخنرانی پیش‌بینی نشده بود. برنامه، برنامه‌ی افطار کردن با شما و بعد هم بدرود گفتن و جدا شدن از هم؛ فقط همین. لیکن وقتی شما جوانها با این چهره‌های پُرنشاط و چشمهای نافذ و نگاههای معصوم، در مقابل انکار و عدم پذیرش ما قرار میگیرید، ما مجبور میشویم شما را ترجیح دهیم؛ لذا هر مقاومتی در انسان از بین میرود؛ والّا بعد از افطاری، آن هم در جلسه‌ای که متشکّل از میهمانان افطار است، من دوست میداشتم که برنامه فقط همین برنامه‌ی افطار باشد. به‌هرحال من این دیدار با شما عزیزان را مغتنم میشمرم.
 
هر کس در کشور ما نسبت به جامعه‌ی جوانِ دانشجو حسّاسیتِ همراه با احساس تکلیف نداشته باشد، بدون شک دچار غفلت است. همه باید امروز قدر نسل جوان را - بخصوص جوانی که در راه کسب علم و معرفت قدم برمیدارد - بدانند؛ نسبت به سرنوشت او دارای حسّاسیت باشند و در برابر این سرنوشت مهم و تعیین کننده، خودشان را مسؤول بدانند. همه‌ی مسؤولان کشور باید این احساس را داشته باشند.
 
در این جلسه‌ی بسیار باصفا و صمیمی، اگر من بخواهم از موضع یک نگاه پدرانه به مسائل شما نگاه کنم و همه چیز را در یک جمله خلاصه کنم و آن را به صورت یک توصیه به شما عرض کنم، جز توصیه‌ی به تقوا و پرهیزگاری چیزی نخواهد بود. ممکن است به ذهنتان بیاید که این یک حرفِ تکراری است و سخنِ تازه‌ای نیست. اوّلاً بسیاری از سخنان تکراری و هزار بار مکرّر شده وجود دارد که پُرمغزتر و دل‌بستنیتر و جذّابتر از سخنان هرگز تا کنون گفته نشده است. این‌طور نیست که هر سخنِ به تکرار گفته‌شده‌ای، ناگفتنی و هر سخنِ تاکنون نگفته‌ای، گفتنی و لازم‌الذکر باشد. در قرآن دهها بار امر به تقوا شده؛ میتوانست یک بار فقط بگوید «اتقوا اللَّه»؛ اما یک بار نگفته است.
 
در کتاب نهج‌البلاغه‌ی شریف این امیرالمؤمنینی که امروز چهره‌ی او ترسیم کننده‌ی آرمانهای هر انسان حقیقت‌طلب و پاکدل و والایی است - که درباره‌ی شخصیت امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام دیگر جای حرف نیست - از همه چیز بیشتر، مخاطبان خودش را به تقوا امر کرده است. میتوانست یک بار در یک خطبه راجع به تقوا مفصّل صحبت کند، بعد دیگر تمام شود. ماهم موظّفیم در هر نماز جمعه‌ای مردم را به تقوا امر کنیم؛ «بیهوده سخن به این درازی نبود». خودِ این درخور تأمل است که چرا نسبت به تقوا این‌قدر باید اهتمام باشد. من امشب شما را به تقوا توصیه میکنم و عرض میکنم: عزیزان من! فرزندان من! تقوا داشته باشید؛ برای خودتان تقوا کسب کنید.
 
تقوا خصوصیتی است که برای همه‌ی انسانها و همه‌ی قشرها و فعالیتهای گوناگونِ آنها یک چیز لازم است. اگر بتوانند آن را برای خودشان کسب و ذخیره کنند، اوّلین کسی که از آن سود خواهد برد، خود آنها هستند؛ لذا امر به تقوا، در هر برهه‌ای از زمان، از لحاظ مصداق، یک معنا پیدا میکند. کبراىِ کلّی تقوا همیشه یکی است و یک مفهوم دارد؛ اما از لحاظ جزئیات - یعنی مواردی که انسان باید در آنها رعایت تقوا را بکند - میبینید که به حسب موارد، دهها معنا پیدا میکند. لذاست که توصیه‌ی به تقوا همچنان لازم و ضروری است.
 
تقوا یعنی چه؟ تقوا، یعنی مراقب بودن و دچار غفلت نشدن. این‌که میگویند پرهیزگاری؛ این پرهیز، غیر از آن معنای پرهیزی است که نخوردن و نرفتن و اقدام نکردن است. تقوا، یعنی انسان حالت پرهیز و برحذر بودن داشته باشد؛ پرهیز کند از این‌که بلغزد؛ پرهیز کند از این‌که با سر در جایی سرنگون شود. وقتی شما در یک مسیر کوهستانی کوهنوردی میکنید، یا فرضاً از سینه‌ی کوه بالا میروید، هر قدمی که شما برمیدارید، تعیین‌کننده است. اگر نسبت به هر قدمی بی‌توجّهی کنید، سرنوشت شما به مخاطره میافتد؛ لذا هر قدمی را که برمیدارید، ناچارید با دقّت بردارید؛ یعنی جای پا را امتحان کنید، بعد بگذارید. این معنای تقواست و در همه‌ی امور زندگی ساری و جاری است.
 
«اتّقوا اللَّه»(۱) هم که میگویند، ترجمه میکنند: از خدا بترسید. البته مفهوم خداترسی در قرآن هست، اما «اتّقوا اللَّه» به این معنا نیست. مفهوم خداترسی، مثل ترس از یک قاضىِ عادلِ بصیر است. وقتی قاضی به جزئیات عملی که ما انجام داده‌ایم، بصیر است و در قضاوتش هم شدیداً مراقب عدالت است - یعنی هیچ تخطّیای نخواهد کرد - آدمی که در زندگی خودش قصوری دارد، از چنین موجودی طبعاً واهمه دارد. ترس به این معنا در قرآن هست: «فلا تخشوا النّاس و اخشون»،(۲) «و خافون ان کنتم مؤمنین»؛(۳) اما «اتّقوا اللَّه» یعنی مراقب خدا باشید؛ مواظب باشید که خدای متعال متوجّه شماست. تقوا، یعنی همین مراقب بودن، که «انّ من صرّحت له العبر عمّا بین یدیه من المثلات».(۴) کسی که لغزشگاهها و سرنگون‌شدنها را دیده، کسی که بدبختیها و هلاکشدنهای اقوام و مردم مختلف را در تاریخ دیده، کسی که آیینه‌ی تاریخ در مقابل اوست، «حجزته التّقوی عن تقحّم الشّبهات»؛(۵) تقوا نمیگذارد در جایی قدم بگذارد که از آن نقطه مطمئن و خاطرجمع نیست. تقوا، یعنی مراقبت از این‌که مبادا در نقطه‌ای قدم بگذاریم که بلغزیم و در لجّه‌ای که دیگر قابل نجات نیست، فرو افتیم.
 
تقوا در همه‌ی امور زندگی هست؛ مخصوص مؤمن هم نیست؛ غیر مؤمن هم اگر تقوا داشته باشد، تقوایش، او را به ایمان هدایت خواهد کرد. بیشترِ دورماندنهای از هدایت و انگشت اشاره‌ی الهی، ناشی از بیتقوایی است؛ یعنی بیاهتمامی نسبت به سرنوشت؛ جدّی نگرفتن عاقبتی که در انتظار هر انسانی هست؛ جدّی نگرفتن مسأله‌ی عبور از مرز مرگ و زندگی. اینها موجب میشود که انسان حالت مراقبت نداشته باشد؛ لذا به دنبال این‌که راه هدایت چیست، نمیگردد؛ دنبال این‌که سرنوشت او پس از مرگ چه خواهد شد، نمیرود؛ دنبال این‌که خدا - که خالق ما و آفریننده‌ی این جهان است - از ما چه میخواهد، به جستجو برنمیخیزد. این همان حالت بیتقوایی است. اما اگر همین انسان این دغدغه‌ها را داشته باشد - که این دغدغه‌ها از نشانه‌های تقواست - حرکت میکند، تلاش میکند و دنبال راه حقیقت میگردد. کسی که این تلاش را بکند، خدا هم او را هدایت میکند؛ «والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و انّ اللَّه لمع المحسنین».(۶) خدا در قرآن میفرماید: «انّما تنذر من اتّبع الذّکر»؛(۷) ای پیغمبر! تو کسانی را میتوانی هدایت کنی که به دنبال ذکرند. ذکر، یعنی به یاد بودن و دچار غفلت نشدن. تقوا این است.
 
یک دانشجو هم میتواند در درس خود باتقوا باشد؛ در معاشرت خود باتقوا باشد؛ در تلاش سیاسی خود باتقوا باشد؛ در موضعگیری خود باتقوا باشد؛ در انتخاب آینده‌ی خود باتقوا باشد. میتوان با تقوا حرکت کرد؛ شاخصش هم این است که آن‌جایی که وظیفه را شناختید و آن را حس کردید و احساس کردید که این وظیفه شما را فرا میخواند، هیچ عامل دیگری نتواند شما را از حرکت به سوی آنچه که وظیفه است، باز بدارد. خصوصیت عمده‌ی دانشجویان هم از اوّل همین بوده است.
 
بنده از دوره‌ی جوانی با دانشجویان سروکار داشته‌ام. در دوره‌ای که برای اقامت از قم به مشهد رفتم، برای طلاّب درس تفسیر را شروع کردم. بعد دیدم که یک مشت جوان هم لابلای طلبه‌ها پیدا میشوند و میآیند شرکت میکنند. فهمیدم که اینها دانشجو هستند. احساس کردم که در بین جوانهای دانشجو علاقه‌ای نسبت به تفسیر قرآن وجود دارد و اینها مایلند که در مقابل تفکّرات مارکسیستی - که آن روز هم به‌شدّت ترویج میشد - یک منطق مستحکم و قوی را در اختیار داشته باشند، که آن منطقِ قرآن است.
 
این نکته را هم به شما بگویم؛ شاید برای شما بسیار تعجّب‌آور باشد. در همان دوران اختناق، با این‌که نظام، یک رژیم امریکایی بود؛ رژیمی به‌شدّت ضد کمونیسم و باندهای کمونیستی بود و با گروههای کمونیستی، بسیار هم دست و پنجه نرم کرده بود و تار و مارشان کرده بود؛ اما درعین‌حال در آن برهه‌ای که من عرض میکنم - یعنی اواخر دهه‌ی ۴۰ و اوایل دهه‌ی ۵۰ - ترویج مفاهیم مارکسیستی و کتابهای مارکسیستی در محیط عمومی جوانان و دانشگاه و دانشجو، به مراتب جرم کمتری از ترویج تفکّرات اسلامىِ انقلابی داشت! من میدیدم گاهی که میخواستیم مثلاً جزوه یا کتابی منتشر کنیم، در مراکز سانسور و مراقبت، با چه موانعی مواجه میشد و واقعاً به چاپ نمیرسید. اگر هم یک وقت به شکلی ممکن بود این جزوه‌ها و کتابها چاپ شوند و از زیر دستشان در بروند، مگر کتاب‌فروش‌ها جرأت میکردند اینها را در پیشخوان مغازه‌ی خود بگذارند؟! در همان حال، پیشخوانهای کتابفروشیها از این جزوه‌های مارکسیستی پُر بود! این وضعیت در تهران بدتر از همه جا بود؛ اما در مشهد هم دیده میشد. نزدیک مسجدی که بنده در آن‌جا نماز میخواندم و سخنرانی میکردم، یک جلوخان وجود داشت. یک روز از آن‌جا عبور میکردم، دیدم شاید حدود هفت، هشت جلد کتاب مارکسیستىِ صد صفحه‌ای، صدوپنجاه صفحه‌ای و دویست صفحه‌ای در معرض فروش گذاشته شده است. آن کتابها را از روی جلوخان جمع کردم و خریدم تا به دوستان نشان دهم که وضعیت این‌طوری است.
 
جوانهای مسلمان و مبارز در محیط دانشگاه، دنبال این بودند که سنگر مستحکمی بیابند تا بتوانند با این تفکّرات مقابله کنند. من یک مسجدِ جداگانه را برای تفسیر قرآن مخصوص دانشجویان تعیین کردم و گفتم روزهای جمعه فقط برای دانشجویان قرآن تفسیر میکنم. همه‌ی کسانی که مجامع جوان را دیده بودند، این استقبال باعث تعجّبشان شده بود. مسجدی را که تعیین کرده بودیم، از جوانان پُر شد و چون ظرفیت آن جوابگو نبود، جای دیگر رفتیم. البته به یک سال هم نکشید که از طرف ساواک آمدند و جلسه را تعطیل کردند؛ بهانه‌ای هم آوردند که این‌جا شما فلان تبلیغ را میکنید! من آیات سوره‌ی بقره را تفسیر میکردم - آیات اول سوره‌ی بقره درباره‌ی بنیاسرائیل است - اینها گفتند مراد شما از بنیاسرائیل، همین دولت اسرائیل است و این هم جرم است! لذا جلوِ سخنرانی و تفسیر مرا گرفتند.
 
این آمادگی جوانها، مقابله‌ی با خطرات، ایستادن بر سر تصمیم و جواب گفتن به ندای وظیفه‌ای که آنها را دعوت میکند، از خصوصیاتی است که بنده همیشه آن را در محیط جوان مشاهده کرده‌ام. دشمنان اسلام و دشمنان ایران و دشمنان سربلندی این کشور همیشه میخواستند مانع شوند از این‌که نسل جوان این کشور در میدان تحرّک علمی، همراه با تعهّد ایمانی حرکت کند و به جایی برسد و کشور خودش را به جایی برساند. اینها همیشه در مقابل نسل جوان، لجنزار ایجاد میکردند و لغزشگاه به‌وجود میآوردند. البته پشتوانه‌ی غرایز هم وجود دارد. گاهی پیرها هم در مقابل بعضی از وسوسه‌ها دچار لغزش میشوند؛ جوان که جای خود دارد. همیشه هم از این چیزها بوده است. لذا قبل از انقلاب، بعد از انقلاب، در اوایل انقلاب، همه‌ی گروههایی که با اسلام و انقلاب و نظام اسلامی مخالف بودند، بر روی دانشگاه متمرکز شدند؛ بلکه بتوانند محیط دانشگاه را تصرف کنند؛ بلکه بتوانند جوانها را به سمتی بکشانند؛ بلکه بتوانند انقلاب اسلامی و نظام اسلامی و این حرکت عظیمِ پُرجاذبه‌ی اسلامی را از طرفدارانِ جوانِ فرزانه‌ی اهل فکرِ دارای آینده‌ی علمی محروم کنند. از این‌رو در دانشگاه کارهای زیادی کردند؛ البته اکثر شما یقیناً آن را به یاد ندارید؛ اما برای من مثل همین دیروز است که آن را میدیدم. آن زمان هم دانشجویان مؤمن، دانشجویان خوب، دانشجویان اصیل و قشر فعّال دانشجو، در مقابل آن فریب‌خورده‌ها، مهمترین نقش را بر عهده گرفتند. در همین خیابان غربی دانشگاه تهران، قدم به قدم تابلو زده بودند و گروهکهای گوناگون - تعبیر گروهک هم آن وقت پیدا شد - با نامهای مختلف هر کدام ستادی داشتند! در داخل دانشگاه هم اتاقهای مشخّصی را از دانشکده‌های گوناگون به خودشان اختصاص داده بودند و آن‌جا را اوّل مرکز مباحثات سیاسی و کارهای حزبی خودشان قرار داده بودند، بعد هم به اسلحه‌خانه تبدیل کرده بودند! بنده در یکی از روزهای هفته به مسجد دانشگاه تهران میرفتم و ظهرها نماز میخواندم؛ بعد از نماز هم سخنرانی مختصری میکردم و پاسخ سؤالات دانشجویان را میدادم. این برنامه‌ی هر هفته‌ی من بود. یک روز نزدیک ظهر بود که به طرف دانشگاه حرکت کردم. به دانشگاه که رسیدم، دیدم خلوتِ خلوت است. چند نفر از بچه‌های مؤمن که آن‌جا بودند، آمدند به محافظان من گفتند نگذارید فلانی به دانشگاه بیاید؛ خطر ناک است! من گفتم نه، ما قرار داریم. روز یکشنبه است و من باید بروم و برنامه‌ی مسجد دانشگاه را تعطیل نمیکنم. بالاخره از نقطه‌ای به مسجد دانشگاه آمدیم و دیدیم تعداد بسیار معدودی از بچه‌ها آن‌جا مانده‌اند. بالاخره آمدند و ما را قانع کردند که در دانشگاه نمانیم. من از دانشگاه بیرون آمدم، آنها هم بیرون آمدند؛ بعد هم خود همین جوانهای دانشجو و مردم، اینها را از دانشگاه اخراج کردند. در آن زمان دولت اعلام کرد و امام پشتیبانی کردند و مردم به دانشگاه ریختند و سطح دانشگاه را چنان مملو از جمعیت کردند که این گروهها مثل نمکی که در آب حل شود، حل شدند. دانشگاه از دست گروهکها بیرون آمد؛ پیشروش هم خود دانشجویان بودند. محیط دانشجویی این است؛ محیط صفا، محیط صداقت، محیط صمیمیت، محیط پاسخگویی به احساسات درست. لذاست که تقوا و پرهیزگاری هم حقیقتاً برای مجموعه‌ی جوان - که شما باشید - کاملاً میسّر است.
 
البته من از این‌که میبینم شما تشکّلهای مختلف و مذاقهای سیاسی مختلف کنار هم مینشینید، با هم هستید و با هم مجتمع شده‌اید، احساس خوشحالی میکنم. بنده از این جداییها و دودستگیهایی که سعی میشود در همه‌ی محیطهای مردمی، از جمله در محیط دانشجویی به‌وجود آید و بر دانشجوها تحمیل شود به‌شدّت رنج میبرم. بنده یکی، دو سال پیش در نماز جمعه تعبیر «خودی و غیرخودی» را مطرح کردم. عدّه‌ای بسیار برآشفته شدند؛ در حالی که این تعبیر، برآشفتگی نداشت و حرف درستی بود. مسأله‌ی «خودی و غیرخودی»، مسأله‌ی کاملاً درستی است. اوّلاً این مربوط به سطح ملت نبود؛ خطاب به سیاسیون و فعّالان سیاسی بود؛ خطاب به کسانی بود که در زمینه‌های گوناگون سیاسی در میدان هستند و تصمیم‌گیری و کار میکنند. آحاد مردم در محیطهای مختلف - محیط کار، محیط اشتغالات گوناگون، محیط زندگی - با هم زندگی میکنند؛ همه گونه آدم هم در کنار یکدیگر هستند؛ همسایه، دوست، آشنا، رفیق، هم‌چراغ، همکار؛ بنابراین بحث آنها نبود؛ بحث خودی و غیرخودی، بحث خودی و غریبه، بحث میدان فعّالیت سیاسی است.
 
شما یک وقت میبینید که دشمنان یک ملت، براساس محاسبه‌ای، خواسته‌ها و انگیزه‌ها و شعارهایی را مطرح و رویش کار میکنند؛ فعّالان فکری و ایدئولوگهایشان مینشینند کار میکنند، شعار استخراج میکنند و مطالب در می‌آورند و این به نحوی به محیط فعّالان سیاسی یک کشور تزریق میشود و عدّه‌ای هم کمربسته‌ی ترویج این افکار میشوند! هدف از ترویج این افکار چیست؟ هدف، یکی از چند چیز است: یا ایجاد اختلاف، یا تعویق در حرکتی که این ملت به سمت آرمانی شروع کرده است، یا نفوذ در مراکز اقتصادی و تصرّف امکانات اقتصادی در این کشور؛ از این قبیل چیزهاست. کشور ما همه‌ی این چیزها را قبل از انقلاب داشت؛ یعنی در مراکز اقتصادی و نظامی و سیاسی ما، بیگانگان و دشمنان این ملت مشغول کار بودند؛ نفوذ داشتند، حضور داشتند و تصمیم‌گیر بودند؛ در همه‌ی شؤون اقتصادی و اجتماعی هم نقش داشتند و رأی و اراده‌شان تأثیر و نقش داشت. در حال حاضر دست اینها قطع شده و بسیار طبیعی است که به قصد برگرداندن وضعیت قبلی، با این نظامی که منافع آنها را این‌طور از آنها باز ستانده و طعمه را از دهن آنها گرفته، مبارزه و مقابله کنند.
 
امروز هم فعّالان محافل سیاسی کشورهای استکباری و استعماری - بخصوص امریکا - در این زمینه‌ها تجربه‌شان بسیار زیاد است. در همه‌ی دنیا از این‌گونه فعّالیتها کرده‌اند: در امریکای لاتین، در آفریقا، در آسیا و در خود اروپا. برای نفوذ در لایه‌های اقتصادی، لایه‌های سیاسی و تصمیم‌گیری در کشورهای مختلف، مقابله و مبارزه کردند؛ چقدر رژیمها را ساقط کردند، چقدر کودتاهای نظامی را سازماندهی کردند، چقدر قدرتهای استعماری را پشتیبانی کردند، که الان هم میکنند. در همین منطقه‌ی خود ما - که بنده نمیخواهم اسم بیاورم - شما میتوانید چقدر دولت و رژیم حکومتی بشمارید که حکومتهای اینها یک ذرّه پایگاه مردمی ندارند؛ یک ذرّه مشروعیت عقلانی و سیاسی و انسانی - چه برسد به دینی - ندارند؛ یک ذرّه مردم در شکل این حکومتها و تصمیم‌گیری اینها نقش ندارند؛ اما این حکومتها با اقتدار نظامی و سیاسی در کشورهای خودشان مشغول کارند! پشتیبان اینها کیست؟ پشتیبانشان همین دولتهای استکباری و در رأس همه هم امریکاست. ما از این حکومتها کم نداریم؛ الان همین‌طور که نگاه میکنیم، میشود اقلاً شش، هفت دولت را از این قبیل پیدا کرد.
 
اینها تجربه‌ی زیادی هم در این کار دارند. مینشینند در زمینه‌های گوناگون طرّاحی میکنند، شعارهای تبلیغاتی درست میکنند و اینها را پرتاب میکنند. کسانی را هم در این‌جا دارند که آنچه را که آنها پاس داده‌اند، اینها میگیرند و کاری را که باید بکنند، از طرف آنها میکنند! این شخص کیست؟ این غیرخودی و غریبه است؛ هر کس میخواهد باشد؛ چه نام یک حزبِ بخصوص رویش باشد، چه نباشد؛ چه صریحاً بگوید که من طرفدار دخالت و نفوذ امریکا در ایرانم - که البته چنین چیزی را به آسانی هم اعتراف نمیکنند - چه صریحاً نگوید؛ چه بگوید من میخواهم خواسته‌های امریکا در ایران تحقّق پیدا کند، چه این را صریحاً نگوید؛ رفتار و حرفش این را نشان میدهد؛ این میشود بیگانه. در محیط سیاسی، از چنین عنصر و چنین موجودی باید برحذر بود. البته باید برحذر بود، نه این‌که او را قلع و قمع کرد؛ نه، ما هرگز این را نه به دولت توصیه کردیم و نه توصیه میکنیم، نه به دستگاههای گوناگون توصیه میکنیم. اینها اگر جرمی مرتکب شدند، باید به عنوان مجرم تعقیب شوند؛ ولی مادامی که جرم قانونی مرتکب نشده‌اند، ما نمیگوییم کسی که نظرش این‌گونه است، باید قلع و قمع و نابود شود. اینها از حقوق شهروندی هم برخوردارند؛ ولی بیگانه‌اند، خودی نیستند، محرم نیستند، خیرخواه نیستند. این حرف، آن روز عدّه‌ای را ناراحت کرد که چرا شما میگویید خودی و غریبه!؟ البته من همان وقت احتمال قوی دادم کسانی که در مقابل شعار «خودی و غیرخودی» صف‌آرایی و جنجال کردند، خود آن تحریککنندگان یا شعاردهندگان از کسانی هستند که اگر قرار باشد مجموعه‌های سیاسی ما بسنجند و ببینند غیرخودی کیست، به آنها میرسند! هر کسی هم این تقسیم‌بندی را قبول میکند؛ یعنی حرفی کاملاً منطقی و قابل قبول است. کسی که مصالح شما را قبول ندارد، شما نمیتوانید با او احساس راحتی و محرمیت کنید. کسی که با منافع شما دشمن است، برای حرف شما، راه شما، کار شما، آینده‌ی شما، اهمیتی قائل نیست، بلکه درست عکس آن به نظرش لازم و مهم می‌آید؛ این بدیهی است که نمیتوانید به او اعتماد کنید. بنابراین مسأله‌ی «خودی و غیرخودی»، مسأله‌ی بسیار روشنی است؛ درعین‌حال بعضی افراد در مقابل آن صف‌آرایی کردند؛ در بعضی از مطبوعات و روزنامه‌ها هم نوشتند و چیزهایی هم گفتند!
 
همانها که صف‌بندی با بیگانه‌ی دشمنِ بداندیشِ بدخواه را برنمیتابند، در مقابل یک عنصر ایرانىِ مؤمنِ خودىِ علاقه‌مند به مصالح کشور و به آینده‌ی کشور، اما از لحاظ سیاسی دارای مذاقی متفاوت، منش و روش «خودی و غیرخودی» را اعمال میکنند! این غلط است. لذا من از این‌که آقای قمی فرمودند دوستانی که در این‌جا تشریف دارند - دخترها و پسرهای عزیز - از مجموعه‌ها و تشکّلهای مختلف دانشجویی هستند، بسیار خوشوقت شدم.
 
تقوا در شناخت وظیفه و موضعگیریهای لازم هم اثر میگذارد. وقتی میگوییم تقوا، منظورمان این نیست که حتماً کسی گردنش را کج کند و بنا کند با تسبیح ذکر گفتن. معنای تقوا صرفاً این نیست. در مفهوم تقوا، هشیاری، بیداری، توجّه و جهتهای مختلف را زیر نظر داشتن نهفته است؛ مثل راننده‌ای که پشت فرمان نشسته، اما چهارگوشه‌ی ماشین زیر چشمش قرار دارد و مراقب است.
 
در اتّخاذ مواضع سیاسی نیز همین تقوا لازم است. آن‌جایی که میخواهید موضعگیری سیاسی کنید، باید توجّه داشته باشید که آیا این موضع، موضعی است که با آرمانهای انقلابی، با آرمانهای اسلامی و با مصالح عالی این کشور منطبق و موافق است یا نه؟ این‌جا، جایی است که تقوا اثر میگذارد.
 
عزیزان من! آن چیزی که بعضی کسان را به یک موضعگیری میکشاند - برخلاف آنچه که ادّعا میکنند - و گاهی اوقات علت آن قابل تشخیص نیست؛ حبّ و بغضها، خُلقیات، ضعفها، طمع‌ورزیها، ترسها و از این قبیل چیزهاست. آینده‌ای را برای خودشان ترسیم میکنند؛ برای این‌که مبادا از آن آینده دور بیفتند، موضعگیریای میکنند. این موضعگیرىِ صحیحی نیست؛ این اقدامِ پرهیزگارانه و برخاسته‌ی از تقوا نیست.
 
بعضی افراد انگیزه‌شان فقط کسب قدرت است؛ این را هم ما دیده‌ایم. در همین دوره‌ی بیست‌ویکی دو ساله‌ی انقلاب کسانی را دیدیم که حرفهای به ظاهر موجّهی میزدند؛ اما حرفهایشان برخاسته از دلی شیفته و تشنه‌ی قدرت بود. در همان اوایل انقلاب، آقایانی که قدرت را در اختیار گرفتند و امام هم از آنها نهایت پشتیبانی را کردند، میخواستند راه انقلاب را به‌کلّی عوض کنند - که اگر هوشیاری و قاطعیت و صلابت امام و دقّت بعضی از کسانی که دست‌اندرکار مسائلِ اینها بودند، نمیبود، معلوم نبود که نتیجه‌ی این تلاش و این انقلاب عظیم مردم چه میشد - و من نه در یک ماجرا، بلکه در ماجراهای متعدّد این را آزمودم که برای آنها آنچه مهم بود، در درجه‌ی اول دست یافتن به قدرت بود؛ چه برای شخص خودشان، چه برای گروه خودشان! گروه‌گرایی به آنها اجازه نمیداد که حتی دوستان خودشان را که از غیر گروه خودشان بودند، به دایره‌ی قدرت و مسؤولیت راه دهند! خوشبختانه مسؤولیتهای آنها ادامه پیدا نکرد؛ چون آگاهی و هوشیاری امام مانع شد. البته برخوردی که اینها با انقلاب و با خطّ امام و با پیروان امام و پیروان انقلاب و علاقه‌مندان به اسلام انقلابی داشتند، همیشه برخورد نامناسب و غیر خیرخواهانه‌ای بوده است.
 
به‌هرحال من به شما جوانان عزیز عرض میکنم: چه در درس خواندن، چه در اتّخاذ مواضع سیاسی و چه در فعّالیتهای فرهنگی، تقوای الهی و رضای خدا و جستجوی از آن‌جایی را که میدانید باعث خشنودی خدای متعال است، فراموش نکنید و از دست ندهید. اساس این است. یک کشور به بهروزی خواهد رسید، اگر در این کشور جماعت قابل توجّهی از مردم با چنین نیتی وجود داشته باشند؛ ولو همه هم چنین نباشند. وقتی که جماعت مؤمن و زمره‌ی مؤمنه‌ای در یک کشور وجود داشته باشند، اینها بلاشک راههای هدایت را، راههای سلامت را، راههای اعتلاء و عزّت را در پیش خواهند گرفت.
 
شما نسل جوانی هستید که در یکی از حسّاسترین دورانها در کشورتان زندگی میکنید. من گمان میکنم به این حسّاسیت، ما کمتر دوره‌ای در گذشته داشته‌ایم؛ یعنی این‌گونه تعبیر کنیم: حسّاسیت دوران و زمان، به انضمام آمادگی شرایط را نداشتیم. شاید دوره‌های دیگری هم به همین حسّاسیت بوده است، لیکن آمادگیها وجود نداشت؛ اما امروز آمادگی برای این‌که نسل جوان این کشور بتواند عقب‌ماندگیهای گذشته را جبران کند، وجود دارد. امکانات تحصیل آماده است؛ راه خدا و راه دین، راهِ نمایانی است؛ مبنای نظام و مبنای جامعه، بر صلاح است نه فساد؛ مسؤولان کشور کسانی هستند که انگیزه و داعیه‌شان، داعیه‌ی صلاح و داعیه‌ی خدمت است؛ بیگانگانی که همیشه بدخواه این کشور بوده‌اند و هر وقت توانسته‌اند، علیه مصالح کشور فعّالیت کرده‌اند، در امور داخلی کشور هیچ نقشی ندارند. همه‌ی اینها امکانات است.
 
البته کسانی تلاش میکنند که این امکانات و این ظرفیتها و فضای مساعد را از این کشور و این ملت بگیرند. به نظر من امروز عمده‌ترین چالشی که در مقابل دانشجویان - همه قشرهای دانشجو و همه‌ی گروههای دانشجویی - وجود دارد، مواجهه و مقابله با کسانی است که سعی میکنند این محیط متناسب رشد را در جامعه‌ی ما از بین ببرند و افراد را ناامید کنند؛ سطح درس و علم را در مراکز دانشگاهی پایین بیاورند؛ علم را بیرونق کنند؛ کلاسها را بیرونق کنند؛ دانشجویان را به کارهای گوناگونِ حاشیه‌ای - به تنازعهای گوناگون، به انگیزه‌های سیاسی بیمعنی و پوچ - سرگرم کنند.
 
من میبینم گاهی اوقات در محیطهای دانشجویی اظهاراتی میشود. البته من از این‌که چنین اظهاراتی بشود، نه تعجّب میکنم، نه خلاف انتظارم هست. این طور چیزها بودنش اهمیتی ندارد؛ آنچه که برای من اهمیت پیدا میکند، این است که انگیزه‌ی طرح این گونه مطالب در محیطهای دانشجویی چیست؟ امروز بیست سال است که محیط دانشگاهی کشور حرکتی به سمت جلو کرده و یک کمیت قابل توجّه دانشجو در این کشور وجود دارد که طبعاً وقتی این کمیت از لحاظ نیروی انسانی وسیع است، انسان مطمئن است که کیفیتهای خوبی هم در این خلال وجود دارد. آیا این انگیزه‌ی مخالفان نیست که به نحوی دانشگاه را از ادامه‌ی روند کار علمی و تحصیلی باز بدارند؟ انسان این را احتمال میدهد که در بعضی از این فعّالیتهایی که نسبت به محیطهای دانشجویی انجام میگیرد، این انگیزه‌های پلید و خبیث وجود داشته باشد که نخواهند بگذارند محیط دانشگاهِ جوان و مؤمن ما در همین راهی که حرکت میکند، به حرکت خود ادامه دهد. لذاست که شما عزیزان - که بحمداللَّه دلهای نورانی و جانهای پاک و نیتهای خالصی دارید و ان‌شاءاللَّه مورد توجّه الهی هستید - سعی کنید در همه‌ی فعّالیتهای خودتان به تقوا توجّه داشته باشید و هرچه میتوانید، روی اهمیت تقوا فکر کنید و این‌که در کدامیک از این تلاشهای شما، چگونه عملی، چگونه حرکتی، چگونه موضعگیریای، موضعگیرىِ منطبق با تقواست.
 
بنده هم دعا میکنم که خدای متعال ان‌شاءاللَّه همه‌ی شما را موفّق و مؤید بدارد. آن روزی هم که کشور از وجود شما، از خدمات شما، از علم و دانش و تحقیق شما و حضورتان در مراکز گوناگون بهره‌مند شود، ان‌شاءاللَّه فرا خواهد رسید.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
 
۱) بقره: ۲۷۸
 
۲) مائده: ۴۴
 
۳) آل عمران: ۱۷۵
 
۴) نهج‌البلاغه: خطبه‌ی ۱۶
 
۵) نهج‌البلاغه: خطبه‌ی ۱۶
 
۶) عنکبوت: ۶۹
 
۷) یس: ۱۱